چنانکه عشق بگوید به ما چنان گوئیم


از آنکه در خم چوگان عشق چون گوئیم

چو آب جوی به هر سو اگرچه می گردیم


از آب جو بجز از آب جو نمی جوئیم

به خواب دیدهٔ ما گر خیال غیری دید


به آب چشم خیالش ز دیده می شوئیم

به هر طرف که رود می رویم در قدمش


به هر طریق که باشیم همره اوئیم

ز بوی سنبل و زلفش چو مشک بوئی یافت


به عشق بوی خوشش بوی مشک می بوئیم

چو آفتاب جمالش به ما تجلی کرد


به نور طلعت او روشنیم و مه روئیم

بیا که گفتهٔ سید به ذوق می خوانند


شنو به ذوق که ما هم به ذوق می گوئیم